خورشید تنهایی

شعر و عشقولانه

خورشید تنهایی

شعر و عشقولانه

گلچین زیباترین شعر عاشقانه کوتاه

شعر جدید و عاشقانه , شعر عاشقانه مولانا , اشعار عاشقانه حافظ



شعر عاشقانه کوتاه , شعر کوتاه عاشقانه , شعر زیبای عاشقانه



ز کدام رَه رسیدی؟ زِ کدام در گذشتی؟
که ندیده دیده ناگه به درونِ دل فتادى؟

امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تورا
از تو گفتم با دلم ، کوتاه آمد؛ گریه کرد
.
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود، در دلِ سنگش اثر نکرد!

پرواز مرغ جان نبود جز به کوی تو
روزی که اتفاق پریدن در اوفتد

می تراود حسرت آغوش از آغوش ما
زخم را نتوان دهان از شکوه بیداد بست

هر که در عاشقی قدم نزده است
بر دل از خون دیده نم نزده است

او چه داند که چیست حالت عشق
که بر او عشق، تیر غم نزده است

خاقانی

دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید

شیخ بهایی

شعر های زیبا و عاشقانه

دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد
بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن

تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی
چون به هجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من

رابعه قزداری

تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم

لیلی‌وش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم

شعر نو عاشقانه , اشعار عاشقانه نو



صبح چو حسن تو کرد روی به باغ آفتاب
مشغله از ره براند، مشعله‌دار تو شد

و ندایی که به من می گوید :
”گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ،
سحر نزدیک است “
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند

بسوز ای دل که تا خامی نیاید بوی دل از تو
کجا دیدی که بی‌ آتش کسی را بوی عود آمد؟!

حالیا چشم دلم بر همه چیز، کند از روزن امید نگاه
چه شکوهی ‌ست در این کلبهٔ تنگ!، چه فروغی ‌ست در این شام سیاه!

این سنگ خدایان که تبر می شکنند
روزی که بیایی از کمر می شکنند
بردار تبر را و بزن ابراهیم!
بت های بزرگ زودتر می شکنند

من و تو و دو چشم سیاه
تو از کهکشان دل من رد شدی
من افتاده ام در سیاه چاله ها

اشعار عاشقانه حافظ

آسمان کِشتیِ ارباب هنر می‌شکند
تکیه آن بِه که بر این بحر معلّق نکنیم

دیشب
قلبم را در کاسه رویا گذاشتم
بردم کنا پنجره
ماه به من لبخند زد
از پنجره آمد به دام من افتاد
تمام اتاق،
خیس شد از اشک شوق
تنهایی ام را باد با خود برد!

زندگی
سفر عشق است
ارزش ما در این سفر
به اندازه رنجی ست که می کشیم

سلام ای همسفر!
سفر زندگی در مسیر افسون مهری ست
که بر دل می نشیند

من و تو
در کوچه های پیچ در پیچ سرنوشت
با بیم و امید رویاناک
در اندیشه …


شعر عاشقانه غمگین , شعر عشقولانه غمگین


عکس نوشته شعر های عاشقانه برای پروفایل

دیدم کوچه ی تنگیست که چراغش چشم است
چشم ما گوش بود و عقل ما حرف سرکوچه و بازار

دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند
چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟
وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند

ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی

شعر غمگین عاشقانه

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشکتمام کوچه را تر کردم
وقتی که شکست بغض تنهایی من
وابستگی ام را به تو باور کردم

دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟
من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟

درسکوت دادگاه سرنوشت
عشق برما حکم سنگینی نوشت
گفته شد دل داده ها از هم جدا
وای بر این حکم و این قانون زشت

دیده از اشک و دل از داغ و لب از آه پُر است ؛
عشق در هر گذری رنگ دگر می ریزد..

عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست
عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست

شاید عشق بتونه باعث گذر زمان بشه
ولی قطعا گذر زمان نمیتونه باعث ایجاد عشق بشه.

آن لحظه که ریزم چو فلک از مژه کوکب
بیدار کسی نیست که گیرم به گواهی

تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب
کاین مدح آفتاب نه تعظیم شان توست

گُلِ محمدیِ من، مپرس حالِ مرا
به غم دچار چنانم، که غم دچارِ من است…

خانه بر دوش‌تر از ابر بهاران بودم
لنگر درد تو، چون کوه گران کرد مرا

آری، آری، زندگی زیباست.
زندگی آتش‌گَهی دیرنده پابرجاست.
گر بیفروزی‌اش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست.
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.


آواز عاشقانه


آواز عاشقانه

شاعر قیصر امین پور

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت
" آیا " ز یاد رفت و " چرا " در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفری� ...
۰۰۸. بوسه ۲ (رباعی های داغ داغ)


باران زده توی شعر من می بارد
صد بوسه به گونه و دهن می بارد

بگذار که چتر عاشقی هایم را ...
اینبار چه بوسه ی خفن می بارد

*********************

قانون گرانشی : تو را می بوسم
اینبار چگالشی!! تو را می بوسم

از فاصله ای که چند سال نوری ست
با پست سفارشی تو را می بوسم

*********************

هم خوابه ی شعر توی دیوان خودم!
اصلا - به خدا نمی شود - جان خودم

تعارف که نمی کنم - عزیزم! امشب
یک بوسه ی داغ ِ داغ مهمان خودم

*********************

گفتم به تو : * آخرش ... * / به من خندیدی
گفتی : ...
هق هق عاشقانه

شاعر رامین امید

ای هق هق عاشقانه ی من
صد بیت و غزل ترانه ی من

ای سیر و سلوک عاشقانه
ای حالت عارفانه ی من

دیدی تو شکسته ام، شکستی
دیدی غم خاضعانه ی من

داغ و غم و عشق و شورو مستی
جمع است همه نشانه ی من

هر شب به لبم نوای هجران
یا سوگ به آشیانه ی من

دائم زتو گفتن و شکستن
اینجا شده آن بهانه ی من

در دشت شب آسمان قلبم
پر از غم دانه دانه ی من

یک روز بیا فسانه ی دل
در بیت و سرا و خانه ی من

رفتی تو امیدم این دقایق
بیرون ز غم زمانه ی من


...
هق هق عاشقانه

شاعر رامین امید

ای هق هق عاشقانه ی من
صد بیت و غزل ترانه ی من

ای سیر و سلوک عاشقانه
ای حالت عارفانه ی من

دیدی تو شکسته ام، شکستی
دیدی غم خاضعانه ی من

داغ و غم و عشق و شورو مستی
جمع است همه نشانه ی من

هر شب به لبم نوای هجران
یا سوگ به آشیانه ی من

دائم زتو گفتن و شکستن
اینجا شده آن بهانه ی من

در دشت شب آسمان قلبم
پر از غم دانه دانه ی من

یک روز بیا فسانه ی دل
در بیت و سرا و خانه ی من

رفتی تو امیدم این دقایق
بیرون ز غم زمانه ی من


...
داغ عاشقی

شاعر مهدی منصوری

نشسته بر دل مـن داغ عاشقی مهجور

ببین ستاره ی اقبال من شده کم نور

چراغ عاطـفه اش در دلم فـروزان است

نگاه چشم نوازش فروغ نور از دور

غـم جدایی از او می کشـد مـرا آخر

سرم به دارشود عاشقانه چون منصور

شراره هـای وجودم به گریـه آمـده انـد

و دربرودت قلبش نشسته همچو بلور

من آخر از چه ننـالم که نیست معلومم

زمان وصل و زما ...
بانگ عاشقانه !

شاعر علی غلامی



درروزگارهجرت ستاره های سوخته

ازسوزخاکسترسردابه ی آتش

تا سراب دشت های آیینه گون

ازستیغ جنگل عریان

درفصل مرگ رویا

تادیوارفروریخته ی سخاوت باران

ازحنجره ی زخمی مرغکی سرگشته

تا ناله های اندوه پرشکستگان بی پرواز

آنگاه که دشت های تفتیده

بذردردرا

درتن سوخته ی گندم می کارند ،

وچشمه های خشکیده

بربالین رودهای مرده

آوازتشنگی سرمی دهند.

پاداش تو، ای پدر...

بوسه ای داغ

بررخسارزرد خورشید خواهدبود .

وقتی سایه ی ...
عاشقانه سوختم

شاعر فاطمه رستگارمقدم

ندیدمـت ولـــی چه عاشقــــانه سوختم
ز داغ بی تو بودنم،چه بی بهانه سوختم
به خواب های خستــــه ام بیــــا شبی
که بی تو روز وشب در این خرابه سوختم
منم مقیــم کوی تو، نشسته پیش روی تو
ولی هنوز عاشقم،اگر چه ذره ذره سوختم
اگر چه در دلـــم نشستـــه گرد جاهلی
ولی هنوز می کشد دلم زبــانه ، سوختم ...
عاشقانه

شاعر نازنین برزگری

عاشق که میشوی
همه چیز شدن اسان است
عاشقانه باران میشوم
خیس می شوی
غرق در من می شوی.

از من که سرد شدی
روی زمین تکه چوبی میشوم
مرا در آتشت می اندازی
عاشقانه میسوزم
گرمایم به تمام تنت میچسبد
انگار از شرم اغوشم
گونه هایت سرخاب میگیرد.

از اتشم که داغ شدی
کاش فنجانی چای شوم
عاشقانه بر لبت نشینم
و تو تا تمام شدنم
غرق در لذت شوی.
وبعد...
اه
کاش بستری شوم برای خوابیدنت
عاشقانه در برت گیرم
در من ارام گیری
و من...
اه اندوه وارم را میشنوی؟
وقتی ...
یک عاشقانه ی ساده میخواهم

شاعر احسان ابراهیمی

هر ناله ی این قلم محزون ،ناله ی هزاران بی آشیانه است
هزاران بی آشیانه ی زخم خورده از جفای دل
شاید بتواند این قلم ،بسراید درد های یک مادر داغ دیده را ...
یا عاشق دل سوخته را
در این قفس تاریک از هر سوی میله ها غم می بارد
غمی به قیمت بنده بودن،غمی به قیمت آزمون...
دلم یک عاشقانه ی ساده می خواهد...
ساده تر از باران
دلم یک دنیا تشنه است
تشنه ی محبتی ساده تر از رنگ آب
بیزارم از پیچیدگی عشق...
آری ،یک دنیا سادگی می خواهم...
...

زیباترین شعرهای عاشقانه

ک عالمه راه آمده ام با تو و یک بار
من در پی رد تو کجا و تو کجایی

دنبال تو دستم نرسیده است به جایی

ای «بوده» که مثل تو نبوده است ، نگو هست

ای «رفته» که در قلب منی گرچه نیایی

این عشق زمینی است که آغاز صعود است

پایبند «هوس» نیستم ای عشق «هوایی»

قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم

وای از تو چه سخت است همین قدر جدایی

ای قطب کشاننده پر جاذبه دیگر

وقت است دل آهنی ام را بربایی

گفتی و ندیدی و شنیدی و ندیدم

دشنام و جفایی و دعایی و وفایی

یک عالمه راه آمده ام با تو و یک بار

بد نیست تو هم با من اگر راه بیایی
نظر بدهید
روز میلادی دگر

روز میلاد سپری شده ام

در فصل جدید زندگی

سی سالگی ام را جشن می گیرم

دلتنگ روزهای گذشته تلخ و شیرین گذشته ام

"حافظ شب هجران شد

بوی خوش وصل آمد

شادیت مبارک باد

ای عاشق شیدایی"

پ.ن: دهم شهریور ۱۳۶۶

 
3 نظر
کسی میان شما عشق را نمی فهمد

برای شادی روحم کمی غزل لطفا
دلم پر از غم و درد است، راه حل لطفا
 
همیشه کام مرا تلخ می کند دنیا
به قدر تلخی دنیای تان، عسل لطفا !
 
مرا به حال خودم ول کنید آدم ها
فقط برای کمی گریه لا اقل، لطفا
 
کسی میان شما عشق را نمی فهمد
ادا،دروغ بس است این همه دغل، لطفا
 
کجاست کوهکنی تا نشان دهد اصلا
به حرف نیست که عاشق شدن،عمل لطفا
 
"به زور آمده بودم، به اختیار مرا"
ببر به آخر دنیا از این محل لطفا
 
نمانده راه زیادی، کنار قبرستان
پیاده میشوم آقا... همین بغل، لطفا
 
ف.نظافتی
17 نظر
آن مرد پر از شور و غزل ، بعد تو جان داد

مانند غـریـقی کــه پر از وحـشت آب است ،
می گردم و دستم پی یک تکه طناب است

دلتنگی و تنـهایی و انـدوه و صـبوری
این عاقبت تیره ی یک عاشق ناب است

آن مرد پر از شور و غزل ، بعد تو جان داد
این آدم کوکی ، جسدی پشت نقاب است

یا مشکل ارســال پیام ، از دل مــا بود
یا منبــع گیــرنده ی قلـب تو خراب است

زایـیــده ی دردیـم و به بار آمـده ی عشق
در مکتب ما ، عشق فقط ، حرف حساب است

یک جمله بگو دلبرکم ! ... حرف دلت چیست ؟
عاشق شده این شاعر و ... دنبال جواب است

 

روز میلادی که گذشت
نگارش در تاریخ شنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۵ توسط بهامین
تکرار دوباره

"قرعه فال به نام من دیوانه زدند"

روز میلادی دگر

این بار اما

مبارک بادم

دهم شهریور شمع بیست و نهمین سال از عمرمان نیز به پایان آمد

"صبح است ساقیا، قدحی پر شراب ده"
10 نظر
لحظه شمار

نه ساعت

آغازم می کند

نه تقویم

پایانم می دهد

لحظه شمار اتفاقی هستم که نمی افتد...
6 نظر
پشت، دیوار همین کوچه به دارم بزنید

پشت دیوار همین کوچــه به دارم بزنید

 

من که رفتم بنشینید و ... هوارم بزنید

باد هم آگهـــی مرگ مرا خواهد برد

بنویسید که: "بد بودم" و جارم بزنید

من از آیین شما سیر شدم ... سیر شدم

پنجـــه در هر چه کـه من واهمه دارم بزنید

دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟!

خبـــر مرگ مرا طعنــــه به یــــارم بزنید

آی! آنها! که به بی برگی من می خندید!

مرد باشید و ... بیایید ... و ... کنارم بزنید
18 نظر
اگر خیال تماشاست بر سرت بشتاب

شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست
که آنچه در سرِ من نیست، بیم رسوایی ست

 

چه غم که خلق به حسن تو عیب می گیرند؟

همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست

 

اگر خیال تماشاست در سرت، بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی ست

 

شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست

 

کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من
صدای پر زدن مرغ های دریایی ست
41 نظر
همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است

رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است

بین ما این فاصله "بسیار" باشد بهتر است

 

من به دنبال کس‍ی بودم که "دلسوزی" کند

همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است

 

من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد

سر نوشت "رازداری"، دار باشد بهتر است!

 

خانه ی بیچاره ای که سرنوشتش زلزله است

از همان روز نخست آوار باشد بهتر است

 

گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن

گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است
49 نظر
من عابری فلک زده ام آس و پاس نه

شرمی‌ست در نگاه ِ من؛ اما هراس نه

کم‌صحبتم میان شما، کم حواس نه!


چیزی شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت

درخواست می‌کنم نروی، التماس نه!

از بی‌ستارگی‌ست دلم آسمانی است

من عابری«فلک»زده‌ام، آس و پاس نه

من می‌روم، تو باز می‌آیی، مسیر ِ ما

با هم موازی است ولیکن مماس نه


پیچیده روزگار ِتو ، از دور واضح است

از عشق خسته می شوی اما خلاص نه!
42 نظر
فریاد زد:بفهم رها کرده او تو را....!!!

یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام

آرام وسرد گفت:که در طالع شما...

قلبم تپید، باز عرق روی صورتم نشست

گفتم بگو مسافر من میرسد ؟ و یا...

با چشمهای خیره به فنجان نگاه کرد!

گفتم چه شد؟ سکوت بود و تکرار لحظه ها

آخر شروع کرد به تفسیر فال من...

با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیا

اینجا فقط دو خط موازی نشسته است

یعنی دو فرد دلشده ی تا ابد جدا

انگار بی امان به سرم ضربه میزدند

یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا؟؟؟

گفتم درست نیست، از اول نگاه کن

فریاد زد:بفهم رها کرده او تو را....!!!
24 نظر
بارانی ام شبیه بهاری که پیش روست

بگذار سر بــه سینه ی من در سکوت ، دوست
گاهی همین قشنگ ترین شکل گفت و گوست

بگذار  دست های  تـــو  با  گیسوان  من
سربسته باز شرح دهند آنچه مو به موست

دلواپس قضاوت مردم نباش ، عشق
چیزی که دیر می برد از آدم آبروست!

آزار  می رسانــم  اگـــر  خشمگیــن  نشو
از دوستان هرآنچه به هم می رسد ، نکوست

من را مجال دلخوشی بیشتر نداد
ابری که آفتاب دمی در کنار اوست

آغــوش وا کن ابر! مرا در بغـل بگیــر!
بارانی ام شبیه بهاری که پیش روست

 

م.عباسلو

 

چه کـرده ای تـو بـا دلم


تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود
سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود

به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود
روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود

کـنـار قـله های غـم نخوان برای سـنـگ ها
کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود

بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند
صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود
...
چه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود

 
13 نظر
بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار… فکرش را بکن!
نگارش در تاریخ شنبه یکم فروردین ۱۳۹۴ توسط بهامین
گیسوانت زیر باران، عطــر گندم‌زار… فکــرش را بکن!
با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار… فکرش را بکن!

در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعـد از سال‌ها
بوسه و گریه، شکوه لحظه‌ی دیدار… فکرش را بکن!

سایه‌ها در هم گــره، نور ملایـــم، استکان مشترک
خنده خنده پر شود خالی شود هربار… فکرش را بکن!

ابـــر باشم تا کـــه ماه نقـــره‌ای را در تنــم پنهــان کنم
دوست دارد دورِ هر گنجی بچرخد مار… فکرش را بکن!

خانه‌ی خشتی، قدیمی، قل قل قلیان، گرامافون، قمر
تکیـه بر پشتــی زده یار و صدای تار… فکرش را بکن!

از سمــاور دست‌هایت چای و از ایوان لبانت قند را…
بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار… فکرش را بکن!

اضطراب زنگ، رفتم وا کنم در را، کـــه پرتم می‌کنند
سایه‌ها در تونلی باریک و سرد و تار… فکرش را بکن!

ناگهان دیوانه‌خانه… ــ وَ پرستاری که شکل تو نبود
قرص‌ها گفتند: دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن
24 نظر
آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو


حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو

می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

میل - میل توست اما بی تو باور کن که من

در هجوم باد های سرد پرپر می شوم

"من باشم و من باشم و من باشم و من "

نه نغمه نی خواهم و نه طرف چمن

نه یار جوان نه باده صاف کهن

خواهم که به خلوتکده ای از همه دور

"من باشم و من باشم و من باشم و من "
4 نظر
همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام

 یک نامه ام، بدون شروع و بــــدون نام

امــروز هـم مطابق معمـــــول ناتمــــام

خوش کرده ام کنارتو دل وا کنم کمی

همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام

ازحال و روز خودکه بگویم،حکایتی است

بـی صفحه زندگانــی بـی روح و کم دوام

جــویای حـــال از قلــم افتاده هـــا مباش

ایام خوش خیالی و بی حالی ات،به کام!

دردی دوا نمی کنــد از متن تشــنه ام

چیزی شبیه یک دل در حــال انهــــدام

در پیشگــاه روشــن آییــنه می زنـــم

جامی به افتخــــار تو با بــاد روی بــام

باشد برای بعد اگــــر حرف دیگری است

تا قصه ای دوباره از این دست، والسلام!

 

عشق زاییده ی بلـــخ است و مقیم شیراز

این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است

کـــه بـــه عشق تو قمــــر قاری قرآن شده است

مثــل من باغچـــــه ی خانــه هـــــم از دوری تــــو

بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است

بس کـــه هر تکــه ی آن با هوسی رفت ، دلم

نسخه ی دیگری از نقشه ی ایران شده است

بی شک آن شیخ که از چشم تو منعم می کرد

خبـــــر از آمدنت داشت کـــه پنهان شده است

عشق مهمان عزیزی ست که با رفتن او

نرده ی پنجره ها میله زندان شده است

عشق زاییده ی بلـــخ است و مقیم شیراز

چون نشد کارگر آواره ی تهران شده است

عشــــق دانشـــکده تجــــربـــــه ی انسانهـــاست

گر چه چندی ست پر از طفل دبستان شده است

هر نو آموختــه در عالـــم خود مجنون است

روزگاری ست که دیوانه فراوان شده است

ای که از کوچـــه معشوقـــه ی ما می گذری

بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است

 
8 نظر
بریز! چاره ی این عشق، قهوه ی قجری ست

نگیر از این دل دیوانه، ابر و باران را

هوای تنگ غروب و شب خیابان را

اگر چه پنجره ها را گرفته ای از من

نگیر خلوت گنجشکهای ایوان را

بهار، بی تو در این خانه گل نخواهد داد

هوای عطر تو دیوانه کرده گلدان را

بیا که تابستان، با تو سمت و سو بدهد

نگاه شعله ور آفتابگردان را

تو نیستی غم پاییز را چه خواهم کرد

و بی پرنده گی عصرهای آبان را

سرم به یاد تو گرم است زیر بال خودم

اگر به خانه ام آورده ای زمستان را

بریز! چاره ی این عشق، قهوه ی قجری ست

که چشمهای تو پر کرده اند فنجان را ...!


بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست

رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست

به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست
مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی

زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی
از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی

قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست

قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست